یاس من
یاس من

یاس من

دندانپزشک کودکان

یوسف قطره آهن رو به زور می خورد. قطره رو می ریختم ته گلوش اما اون از من زرنگ تر بود و قورتش که نمی داد هیچ تازه قرقره اشم می کرد! منم اون وسط یه کم قلقلکش می دادم و مجبور می شد بخورتش. بعضی وقتا هم که خیلی راحت اراده می کرد و بالا میاورد. کلا بیست ماه تونستم بش قطره آهن بدم.

این قطره آهن خوردن شده بود یه دغدغه بین همه دغدغه های بزرگ و کوچیک اون زمان و نگرانی از اینکه دندون بچه ها سیاه نشه که اتفاقا هم شد و هیچ راه چاره ای هم نداره. این سیاهی به هیچ طریقی از بین نمیره و تا وقتیکه دندون بیفته هر روز مادر رو ناراحت می کنه. دندونای یوسف هم سیاه شده بودن مخصوصا اون آخریا. هر وقت که یوسف گریه می کنه و دهنش کاملا باز می شه من اول از همه غصه می خورم که چرا تسلیم شدم و فقط بیست ماه قطره آهن به بچه ها دادم و چرا چند ماه آخر قطره ایرانی خریدم. اون موقع تو تحریم بودیم و قطره آهن خارجی (فکر کنم مارک ویتان بود ) نایاب شده بود و دکتر بچه ها هم گفت که قطره ایرانی بشون بدین اشکالی نداره. اما هنوز که هنوزه واسه من اشکال داره و ناراحتم میکنه.

و اینکه چرا بعد از قطره آهن دادن به بچه ها یه خط درمیون دندوناشونو تمیز می کردم. چرا یادم می رفت؟ چرا یه کار دیگه پیش میومد؟ و چراهای دیگه . . .

خلاصه اینکه دندون آسیاب یوسف بالا سمت راست کاملا سیاه شده بود طوریکه هر کسی می دید فکر می کرد دندون بچه خراب شده. اما من مطمئن بودم که این سیاهی از پوسیدگی دندون نیست !

چند وقتی بود که موقع مسواک زدن دندونای یوسف وقتی مسواک رو سمت اون دندون سیاه می بردم گریه می کرد. فکر می کردم لوس بازی در میاره و می خواد از مسواک زدن فرار کنه واسه همینم اهمیت نمی دادم تا اینکه یه شب موقع مسواک زدن دندون یوسف خورد شد و ریخت!!!! شوکه شده بودم وحشت کردم نمیدونم چطوری بگم چه حالی داشتم.

سریع ات ساین صدا زدم دقیقا برعکس من بود. گفت : اشکالی نداره دندون شیریه!

دندون شیری هم باشه چرا باید تو سن سه سالگی پودر بشه؟ من که این همه خودمو اذیت کردم و به دو قلوهام شیرمادر دادم و اینهمه مراقب بودم که شیرینی و شکلات و آبنبات و از این جور چیزا نخورن یا کم بخورن. منکه هر شب واسشون مسواک زدم و نخ دندون کشیدم. چرا آخه؟

اگه بگم اون شب نخوابیدم و فقط غصه خوردم دروغ نگفتم!

خلاصه از فرداش دنبال یه دکتر دندانپزشک کودکان خوب بودم. دکترای خوب به خاطر تعطیلیا یا نبودن یا واسه یه هفته یا یه ماه آینده وقت می دادن. منم مجبور شدم پسرمو ببرم پیش یه دکتری که روی تابلوش کودک هم نوشته بود و هیچ اطلاعی از کیفیت کارش نداشتم. آخه مسافر بودیم و می خواستیم بریم سفر. می گفتم حداقل دندونشو پانسمان کنه تا پوسیدگی بیشتر نشه.

خانم دکتر که به نظر من همین جوری واسه اینکه مشتری هاش زیاد بشه یه عنوان کودک رو به تابلوش اضافه کرده بود ،اصلا حال و حوصله و اعصاب بچه رو نداشت

یوسف اولش دهنشو باز کرد تا خانم دکتر معاینه اش کنه. دکتر هم بلافاصله گفت این دندون باید عصب کشی بشه!

آسمون روی سرم خراب شد هزار جور فکر همون لحظه توی سرم میچرخیدن. با خودم می گفتم اگه دندونش عصب کشی بشه یعنی دندون اصلیشم عصب نداره یعنی دیگه یوسف تو این قسمت دندون در نمیاره بعد می گفتم نه بابا هر دندونی عصب خودشو داره. بعد می گفتم تو سه سالگی دندون بچه عصب کشی بشه؟ این دندون باید تا هفت ، هشت سال دیگه کار می کرد. خدایا مگه من بهش شیر خودموندادم چرا اینطوری شد؟ چی کار باید می کردم که نکردم؟؟؟

و همزمان با این فکرا با ناراحتی به خانم دکتر اجازه دادم که عصب کشی دندون یوسف رو شرع کنه

اونم با یه چیزی شبیه آبنبات قرمز اول دندون پسری رو بی حس کرد بعد دستشو گذاشت رو چشای یوسف و الکی گفت نور اذیتت نکنه و سریع بی حس کننده رو تزریق کرد. یوسف فقط یه کوچولو ابراز ناراحتی کرد. لپش باد کرده بود من داشتم به جای اون درد میکشیدم و غصه می خوردم.

خانم دکتر ما رو فرستاد بیرون تا بی حسی اثر کنه و به من گفت مراقب باشم که یوسف زبونشو گاز نگیره. یوسف هم سریع رفت تو بغل عموش و گفت : خب دیگه الان بریم برام یه آبنبات بخر.

این جمله باعث شد همه بخندن بجز من!

بعد که دوباره یوسف روی صندلی دندونپزشکی نشست دستیار دکتر که حوصله اش بیشتر بود همزمان که پیشبند پلاستیکی به گردن یوسف گره می زد بهش گفت اگه اجازه بدی روی دندونت ستاره بزنیم بهت جایزه می دیم.

خانم دکتر هم بش گفت که الان می خوایم یه کم آب بازی کنیم و یه کم آب پاشید تو دهن یوسف.

اما همین که کارشو شروع کرد صدای گریه یوسف بلند شد. خانم دکتر هم ترسید که شاید دندون بچه سر نشده باشه بازم بی حسی تزریق کرد ولی یوسف دست بردار نبود و چنان گریه می کرد که حتی منم ترسیده بودم که نکنه هنوز بی حس نشده و بچه داره درد می کشه. اینجا بود که خانم دکتر عصبانی شد و تند با پسرم حرف زد که بس کن و الکی نگو من که می دونم دیگه درد نداره و چون حوصله گریه های یوسف رو نداشت تند تند کار می کرد. ولی هر با که می خواست با سرنگ مخصوصش دندون یوسف رو تمیز کنه یه جوری سرنگ رو بر می داشت که یوسف نبینه و نترسه.

خلاصه اونقدر خانم دکتر تند تند کار کرد که من حسابی تعجب کردم که عصب کشی کرد یا نه؟ عکس هم نگرفت و به یوسف گفت پاشو تموم شد.

بعدشم دستیارش یه برگه استیکر میکی موس به یوسف داد و یکی هم داد واسه خواهرش و منو از وقوع یه دعوا و جنگ بزرگ نجات داد.


به این ترتیب 25 آذر 93 مصادف بود با اولین دندانپزشکی رفتن و عصب کشی کردن دندون یوسف.

وقتی از یوسف پرسیدم پسرم واسه چی اون همه تو دندون پزشکی گریه کردی؟  گفت : واسه اینکه داشت خفه ام می کرد و هی یه آمپول می کرد تو دهنم!!


اینو هم بگم که خانم دکتر بم گفت که خود قطره آهن باعث پوسیدگی دندون می شه!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد