ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
روزهای پر استرس آخر شهریور با طعم تلخ اسطوخودوس گذشت. هنوز هم نمی تونم باور کنم. اون همه تلاش و بی خوابی شده بود آب یخ و ریخته بود روی سرم. شوک الکتریکی به قدرت خنده های پر معنی اتساین.
مهر تلخ تلخ بود. رویاهام جونه نزده سوخته بودن. بچه ها رو مهد ثبت نام کردم . دوباره برنامه ریزی کردم . کتابامو از کارتن در آوردم و چیدم توی قفسه ها. بازم به خودم امید دادم : من میتونم. می دونم که می تونم.
رضایت اتساین نوشدارو بعد از مرگ سهراب بود که بیشتر عصبانیم می کرد.
شروع نمی کردم. روزها پشت سر هم میومدن و می رفتن و من هنوز داشتم واسه خودم عزاداری می کردم.
هیچ وقت آبان رو دوست نداشتم. اگه بم بگن چه ماهی رو دوست نداری ؟ سریع می گم : آبان ! خودم هم نمی دونم چرا !!!
اما بعد از 10 سال تونیمه آبان 95 اون حس لذت بخش خواستنی رو دوباره تجربه کردم.
خدایا شکرت