یاس من
یاس من

یاس من

تلویزیون ازنگاهی دیگر

با شروع تابستان 95 تماشای تلویزیون که تا آن موقع برای فرزندانم تقریبا ممنوع بودبا محدودیت ویژه آزاد شد!!

بله دستهایم را بالا بردم و تسلیم فرزندانم شدم.  یا دقیق تر بگویم تسلیم پدرشان شدم. تسلیم محیط شدم. خلاصه تسلیم شدم دیگر.


فرزندانم  اجازه دارند روزی یک ساعت تلویزیون تماشا کنند. البته گاهی زیر قولم هم می زنم و اجازه روشن کردن تلویزیون را نمی دهم و سربچه ها را با یک چیز بهتر گرم می کنم. گاهی یوسف زیر بار نمی رود و گریه زاری راه می اندازد. گاهی به خاطر یادآوری دوران کودکی ام یعنی به خاطر خودم اجازه کارتون تماشا کردن را صادر می کنم! 

جدیدا متوجه شدم تلویزیون نگاه کردن برای بچه ها می تواند جنبه مثبت هم داشته باشد. البته فکر می کنم تغییرات به وجود آمده موقتی باشند. ولی آنقدر کیف کرده ام که ارزشش را دارد گاهی این جعبه جادویی را روشن کنم و به بچه ها اجازه لذت بردن از آن را بدهم!

ماجرا از وقتی شروع شد که من و یوسف و یاس هر روز ساعت 6 بعد از ظهر از کانال پویا کارتون "مارکو"  را نگاه می کردیم. و نیم ساعت بعد از آن هم گاهی بچه ها "پاندای کنفوکار"  تماشا می کردند. به محض خاموش شدن تلویزیون  ، یوسف  پاندای کنفوکار می شد و  دستهایش را با صداهای خنده داری که از خودش در می آورد ، در هوا تکان می داد و از روی میز و مبل میپرید و به خودش یا خواهرش آسیب می زد. من هم مدام به خودم غر می زدم که چرا تسلیم شدی بهاره ؟؟ 

تا اینکه یوسف به من گفت : پدر کی به خانه می آید؟ من از لفظ پدر گفتن او خوشم آمد و خندیدم.  یا وقتیکه به یاس گفتم کاری را انجام دهد ، او بلافاصله به من گفت : چشم مادر. چشمهای من از حدقه بیرون آمده بود و روی سرم دو تا شاخ سبز شده بود. فکر کردم اشتباه شنیده ام. یا بعد ازاینکه کاری را به یوسف محول می کنم ، می گوید : همین الان مامان جون!  اینها هم تاثیرات عالی و بی نظیر کارتن مارکو است. گاهی تلویزیون می تواند مفید باشد. اما فقط گاهی !