یاس من
یاس من

یاس من

دو قلوهای چهل ماهه من

چهل ماهگیتون مبارک!


بوس بوس بوس بوس بازم بوس از نوع بلبلی که ات ساین میگه.


امروز شنبه یازده بهمن نود و سه دقیقا هزار و دویست و شانزده روزه که من مامان شدم.

مامان بودن درعین شیرینی بسیار سخته بسیار!


اینکه بتونم همیشه صبور باشم و خودمو کنترل کنم و مثل یه مامان عالی رفتار کنم واقعا سخته.

حتی گاهی اوقات فکر می کنم چرا تصمیم گرفتم بچه دار شم و این عین کفره. از اون گناهای کبیره یا شایدم نا بخشودنی.


بعضی وقتا اونقدر خسته می شم که نگو. فقط دلم می خواد روی مبل لم بدم و کتاب بخونم. که یه دفعه یکی از دوقلو ها میگه مامان جیش دارم. عصبانی می شم آخه همین الان به دستام کرم زدم. بلافاصله اون یکی هم میگه مامان منم پی پی دارم و این تازه اول ماجراست و نتیجه اش اینه که سه چهار دفعه دستا و ناخنهای من صابون می خورن!


بعدش باید حرص بخورم که یوسف برو شورتتو بپوش. اول شورتشو پیدا نمیکنه و می گه نمی دونم کجاس؟ بعدش که بالاخره می رم پیداش می کنم و بش میدمش، در حالی که همون جا جلوی چشمش بوده، حالا شروع می کنه با اون باز کردن. می کوبتش به در و دیوار یا می ره تو اتاق که بپوشتش ولی یادش می ره و یه کار دیگه می کنه. شاید نیم ساعت بعد می بینم که هنوز شورت نپوشیده و حسابی عصبانی می شم. تو چرا هنوز شورت پات نیست؟ بعد دوباره می گه نمی دونم کجاس و این بازی همچنان ادامه داره. نمی ذاره من پاش کنم و میگه خودم خودم خودم . . .


توی خیابون هم که همه به ما نگاه می کنن یا به بچشون می گن اینا رو ببین دوقلون! آخه کجاش جالبه؟

یا بچه با تعجب به مامانش می گه مامان تو این کالسکه دو تا بچه اس و هر هر می خنده. یا سوالای عجیب و غریبی از مامانش درباره دوقلوها می پرسه منم سریع رد می شم.


واقعا هل دادن کالسکه دوقلو اونم در حالیکه دو تا بچه توش نشسته کار سختیه. فکر کن خرید هم کرده باشی و کالسکه سنگین تر هم شده باشه . یا مثلا مجبور باشی با کالسکه از خیابونی که کنده شده عبور کنی یا اینکه دقیقا جلوی پل یه راننده بی فکر پارک کرده باشه و حالا باید بری دور بزنی و یه پل دیگه پیدا کنی اگه باشه!!


یه بار یه خانمی ( که فکر کنم تو دوران شیرین نامزدی سیر می کرد ) بم گفت: چند ساله شونه؟ بعد از اینکه گفتم سه سالشونه گفت: سه سالشونه و هنوز تو کالسکه می شینن؟

چنان نگاش کردم که یه کم ترسید. آخه بگو به تو چه؟

من چه جوری دست دو تا بچه کوچیکو بگیرم از خیابون رد شم ؟؟ بعد به نظر شما با دندونام کیسه های خریدو نگه دارم یا اینکه اونا رو بذارم روی سرم؟؟ شما چه پیشنهادی دارین؟

حالا خدا رو هزار مرتبه شکر که اکثر خریدا با ات ساین.


دوقلو داشتن یعنی خستگی ناپزیری! اینکه حتما باید دو تا لیوان آب بیاری سر سفره و بچه ها یاد بگیرن که از لیوان هیچ کس حتی کسیکه دوران جنینی شون رو با اون گذروندن آب نخورن .


دوقلو داشتن یعنی اینکه خیلی دلت بخواد در جواب سوالای بسیار خصوصی خانمهای کنجکاو  و البته آقایون فضول توی پارک، توی رستوران ، توی مرکز خرید ، توی آرایشگاه ، توی سالن انتظار دندانپزشکی و حتی توی آژانس بگی به شما چه ربطی داره؟ ولی خودتو کنترل کنی و لبخند هم بزنی!!

 

دوقلو داشتن واقعا شیرینه. اونم از نوع ناهمسان. بی نظیره

من لیاقتشو دارم.

لیاقتشو دارم که بم بگن مامان دوقلوها.

لیاقت داشتن این دو تا فرشته آسمانی رو حتما داشتم.

اجازه شو دارم که اخم کنم و جواب سوال هر کسی رو ندم. این اجازه رو دارم که به راننده  ای که منو با کالسکه می بینه و همون موقع جلوی پل پارک می کنه اعتراض کنم. اجازه شو دارم که بعضی وقتا خسته باشم با خودم باشم تنها باشم .

لیاقتشو دارم که با یاس و یوسف خاله بازی کنم.

باهاشون رنگ بازی کنم.

باهاشون آب بازی کنم.

لیاقتشو دارم که با جوجو هام بلند بلند شعر بخونم و برقصم.


لیاقتشو دارم که حس خوشبختی رو تجربه کنم.


خوشبختیی که با مامان یاس و یوسف شدنم چهل ماهه که احساس می کنم.





نظرات 1 + ارسال نظر
گلابتون بانو چهارشنبه 15 بهمن 1393 ساعت 07:18 ب.ظ http://golabatoonbanoo.blogsky.com/

خدا حفظشون کنه و به شما و همسرتون سلامتی و صبر بیشتر بده!
انشاالله همیشه در کنار هم شاد باشین.

ممنون گلابتون جون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد