ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
وقتی کوچک بودی
تو را با رو اندازهایی می پوشاندم
و در برابر هوای سرد شبانه محافظت می کردم
ولی حالا که برومند شده ای
و دور از دسترس ،
دستهایم را بهم گره می کنم
و تو را با دعا می پوشانم!
دانا کوپر
نمی تونم جلوی اشکامو بگیرم، مخصوصا وقتی یاد مامانم می افتم که داره از راه دور واسه داداشم دعا می کنه.